
این تحقیق تحلیلی – توصیفی و آیندهپژوهشی است و سعی بر این است که به سؤال این تحقیق (آیا دولت ایران در شرایط دوگانگی استراتژی سیاسی برای تقابل با رژیم طالبانیسم در افغانستان یا پذیرش این گروه، قرارگرفته است؟) بهصورت اجمالی و با تحلیل واقعبینانهپاسخی ارائه گردد. فرضیه این تحقیق بر این است که (دولت ایران در شرایط دوگانگی استراتژی سیاسی قرارگرفته است که یا در مقابل رژیم تندرو و دستنشانده غرب قرار بگیرد و مانع به قدرت رسیدن این گروه گردد و یا باسیاستهای چندینگانه، خود را حامی این رژیم، در آینده به این گروه معرفی نماید).
نظر به دلایل مطرح در تحقیق، دولتمردان ایران از دیدگاه دوم (با طراحی سیاست چندینگانه، حامی رژیم طالبانیسم)، استفاده مینمایند. بابررسی دلایل موجود و تجارب بدست آمده از تحولات سیاسی گذشته در منطقه خاور میانه و بخصوص در افغانستان، ایران به دام استراتژی از پیش طراحی شده آمریکا و متحدانش خواهد افتاد. عقلایی و منطقیترین راه این است که بایستی در تشکیل نظام همهشمول در کشورهای همجواری خود و منطقه خاور میانه، نقش اساسی را ایفا نماید.
کلیدواژهها: افغانستان، ایران، رژیم طالبانیسم، منطقه خاور میانه، آمریکا.
چشم انداز سیاست خارجی ایران در قبال اوضاع فعلی افغانستان
چشمانداز ایران برای این دوگانگی استراتژی سیاسی، معطوف بر دو دیدگاه زیر است:
1. دیدگاه اول:
ایران در تقابل رژیم تندرو دستنشانده غرب و سعی بر عدم به قدرت رسید آن
در این قسمت سعی بر این است که چشمانداز ایران نسبت به این استراتژی سیاسی موشکافی گردد. اگر دولت ایران گزینه تقابل و عدم به قدرت رسیدن رژیم طالبانیسم را روی دست بگیرد، بهتبع پیامدهای زیر را به همراه خواهد داشت:
1.1. جنگ نیابتی:
با ورود ایران به میدان جنگ –به علت محدود بودن قدرت سیاسی فعلی افغانستان در دست یک قوم (پشتونها)- ایران ناگزیر اقوام دیگر ازجمله هزارهها و تاجکهای افغانستان را حمایت نماید تا مانع به قدرت رسیدن (پشتونها) گردد. این امر مسبب ایجاد جنگ خونین، طویلالمدت و نیابتی در افغانستان است که هزینه اقتصادی و نظامی هنگفتی حتی بیشتر از هزینه حمایت از جنگ (لبنان، فلسطین، عراق، سوریه و یمن) به ایران تحمیل میگردد.
1.2. عدم تطابق تفکر سیاسی سران اقوام:
به علت عدم تطابق تفکر سیاسی سران اقوام افغانستان بین خود و با ایران و وابستگی آنها به کشورهای غربی، با شدت گرفتن جنگ در افغانستان این سران اقوام به خاطر رسیدن به قدرت در نظام آینده افغانستان، در ابتدا اندکاندکی از جنگ عقبنشینی تاکتیکی نموده و سپس بیطرفی خود را اعلام کرده و درنهایت مناظرهگر جنگ خواهند بود و نظر به نتیجه احتمالی جنگ، واکنشی نشان خواهند داد.
1.3. تفرقه مذهبی:
پیامدهای فوق مسبب ایجاد شکاف (تفرقه مذهبی) میگردد که شیعیان افغانستان و دولت ایران را به سمت این تله سوق میدهند. بدینجهت، شیعیان افغانستان به علت اقلیت نفوسی، محاصره بودن مناطق شیعهنشین توسط پشتونها و عدم راههای ارتباطی زمینی به مرزهای کشورهای همسایه، اغلب قتلعام میگردند و متباقی شیعیان بهعنوان قوم باغی، مرتد شناختهشده از کشور طرد میگردند.
1.4. گسترش آتش تفرقه مذهبی در ایران:
آتش تفرقه مذهبی درونمرزی و برونمرزی در آینده، دامن ایران را گرفته و وِجهِ نماد اتحاد مذاهب اسلامی چندین ساله ایران را در منطقه خاور میانه و جهان خدشهدار خواهد نمود.
بنابراین، ایران احتمالاً دیدگاه دوم (حمایت و به رسمیت شناختن رژیم طالبانیسم) را روی دست خواهد گرفت.
2. دیدگاه دوم:
ایران با استفاده از سیاستهای چندینگانه بهمنظور حمایت و به رسمیت شناختن رژیم طالبانیسم در منطقه خاور میانه.
در این قسمت از تحقیق سعی بر این است تا چشمانداز ایران نسبت به این استراتژیبررسی گردد.
2.1. طراحی سیاست چندینگانه جهت نفوذ به رژیم طالبانیسم:
دولت ایران با استفاده از دیدگاه دوم سعی مینماید تا ضمن وارد نشدن به دیدگاه اول (تقابل با رژیم طالبانیسم)، سیاست خارجه خود نسبت به افغانستان را باسیاستهای چندینگانه طراحی، خود را حامی و دوست رژیم طالبانیسم برای این گروه تثبیت نموده، بهدستگاه نظام آینده افغانستان نفوذ کرده و منافع خود را تأمین نماید.
2.2. رژیم طالبانیسم تهدیدی برای ایران:
رژیم طالبان اگر در آینده از همکاری سیاستهای خارجی دو کشور افغانستان و ایران (مسئله آب، واردات و صادرات کالا و تأمین امنیت مرزی) اغماض نماید و درنهایت به منافع ایران در منطقه خاور میانه و در همجواری خود ضربهی وارد کند، آنگاه ایران دیدگاه اول (تقابل با رژیم طالبانیسم) را روی دست خواهد گرفت.
با بررسی شواهد موجود، بنده معتقد هستم چنانچه ایران از دیدگاه دوم نیز استفاده نماید، بازهم در جهت استراتژی از پیش طراحیشده آمریکا و متحدانش بنا به دلایل زیر خواهد افتاد:
(الف): تغییرات سیاسی اخیر در افغانستان:
با تعمق و بینش عقلایی در تحولات سیاسی اخیر افغانستان استنتاج میگردد که دست قدرتهای بزرگ پشت پرده قرار دارد؛ در حدود یک ماه بدون هیچ درگیری حقیقی، یک نظام حدود ۳۶۰ هزارنفری با تجهیزات نسبتاً پیشرفته زمینی و هوایی، توسط یک گروه تقریباً ۲۰۰۰ نفری با تجهیزات اندک و پیشپاافتاده، کاملاًدگرگون و نابود میشود! قرائن مبین این است که این اتفاقات چشمگیر در زمان کوتاه، توسط ایالاتمتحده آمریکا نظر به دلایل زیر، ساماندهی میگردید:
1) به علت نسبتاً همهشمول بودن نظام قبلی افغانستان، کشورهای مخالف ایالاتمتحدهآمریکا ازجمله ایران، چین و روسیه و نفوذ قابلتوجه و مؤثر آنها بر نظام افغانستان،ضمن عدم تأمین اهداف ایالاتمتحده آمریکا در منطقه خاور میانه، یک هزینه هنگفت اقتصادی و نظامی به ایالاتمتحده آمریکا تحمیل میگردید.
2) ایالاتمتحده با تنشهای ۲۰ ساله اخیر در افغانستان به این نتیجه رسید که در آینده نهچندان دوری اگر این نظام پابرجا بماند، تمام احزاب افغانستان به دو حزب مخالف و رقیب مبدل میگردند که یکی از این احزاب را پشتونها شکل میدهند و حزب دیگر متشکل از سایر اقوام افغانستان است. درنهایت حزب پشتونها به علت اقلیت نفوسی و عدم نیروی انسانی متخصص و خبره در عرصههای مختلف نسبت به حزب دیگر، برای همیشه از قدرت سیاسی افغانستان حذف خواهند شد و منجر به کوتاه شدن دست ایالاتمتحده آمریکا از افغانستان میگردید.
3) رقابت اقتصادی شدید بین ایالاتمتحده آمریکا و چین، موجب خارج شدن افغانستان از اولویتهای سیاست خارجی آمریکا گردید و حضور ظاهری نظامیان آمریکا و متحدانش در این جنگ درازمدت منتفی تلقی شد که درنهایت با خارج شدن نظامیان غربی از افغانستان، استراتژی طراحیشده متذکرِ، عملی گردید.
(ب): هدف مقدماتی طراحی این استراتژی سیاسی:
هدف مقدماتی ایالاتمتحده آمریکا از اعمال این استراتژی این است تا در افغانستان یک نظام کاملاً دیکتاتور، خشن و مطیعخود با چهارچوب مشابه نظام جمهوری اسلامی ایران – ورژن سنی- ایجاد کند تا اهداف خود را در منطقه خاور میانه بهطور غیرمستقیم با هزینه کمتر دنبال کند.پیامدهای رسیدن به این هدف عبارتاند از:
1) جابهجایی سایر اقوام –بخصوص شیعیان- افغانستان توسط طالبان از مناطق کلیدی، تجزیه نمودن این مناطق و جایگزین نمودن قوم پشتون (سربازان طالبان پاکستانی) به این مناطق نظر به دلایل مهم زیر:
➢ استقرار نیروهای مورد اعتماد پاکستان به این مناطق به علت نفوذ و استحکام گروه طالبان و جلوگیری از کمکهای نظامی و اقتصادی بر علیه این گروه.
➢ مقابله با تهدیدهای احتمالی از این مناطق بر علیه گروه طالبان.
➢ کنترل معادن افغانستان و استفاده از آن به منظور تأمین نیازمندیهای اقتصادی این گروه.
➢ در اختیار داشتن مناطق مرزی به علت مختل ساختن امنیت کشورهای همجوار افغانستان بخصوص ایران و زمینهسازی جهت واکنش نظامی این کشورها به منظور کشیده شدن در جنگ نیابتی.
2) عدم به رسمیت شناختن مذاهب دیگر در افغانستان و حاکم شدن مذهب حنفی و ترغیب و اجبار مردم بهمنظور پیوستن به این مذهب، نظر به دو دلیل عمده زیر:
➢ ایجاد شکاف اعتقادی بین مذاهب افغانستان به منظور شعلهور شدن آتش تفرقه مذاهب در افغانستان و بهتبع در منطقه خاور میانه.
➢ راه اندازی جنگ نیابتی مذهبی در افغانستان و دخیل ساختن کشورهای اسلامی درآن به منظور حمایت از اعتقادات خود.
3) جلوگیری گامبهگام مردم از اعتقادات، عنعنات و مراسمها (ازجمله ماه محرمالحرام،تجلیل از عید نوروز و سایر اعیاد، محافل عروسی، تظاهرات و کنفرانسهای علمی) و درنهایت جرم پنداشتن این نوع اقدامات و تحرکات.
4) وضع کردن محدودیت بر فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نوین از طریق رسانههایفضای مجازی و حقیقی، جایگزین کردن یک فرهنگ دیکتاتوری و خشن، ترغیب نسلهای آینده افغانستان به این فرهنگ و درنهایت سوق دادن جامعه به سمت تاریکی علم و دانش همانند قرونوسطی.
(ج): هدف نهایی طراحی این استراتژی سیاسی:
با عملی و نهایی شدن این استراتژی، برای منطقه خاور میانه بخصوص دولت ایران، پیامدهای زیر استنتاج میگردد:
1) مأیوس شدن شیعیان افغانستان از عدم سیاست مؤثر ایران جهت جلوگیری از قربانی شدن شیعیان این منطقه، ایجاد شکاف اعتقادی و عاطفی بین شیعیان افغانستان وایران و بهتبع آن، احتمال خطر اینکه ایران از دیدگاه اول (تقابل با رژیم طالبانیسم) در آینده استفاده نماید منتفی میگردد؛ زیرا به علت عدم حمایت و عدم دفاع بهموقع ایران از حقوق شیعیان افغانستان و سایر اقوام – غیر از پشتونها، در برابر رژیمطالبانیسم، ایران یک نوع ترور سیاسی- اجتماعی میگردد که در نزد طرفداران منطقهی خود بخصوص شیعیان افغانستان دیگر هیچ جایگاه و اعتباری ندارد.
2) ایالاتمتحده آمریکا سعی دارد که یک نظام تندرو و تک مذهبی در افغانستان ایجاد گردد که بهعنوان ابزار اهرم برای پشتوانه حامیان و منافع خود در قبال ایران، روسیه و چین استفاده شود تا در همجواری بخصوص ایران، امنیت مرزهای ایران و احساسات مردمان سنی مذهب این کشور را با فشار نظامی، اقتصادی، اعتقادی و حقوقی تخریب نماید.
3) ایالاتمتحده آمریکا با ایجاد تنش و نزاع بین ملت ایران و ملت افغانستان سعی مینماید که درواقع بین فرهنگ، تاریخ مشترک و دوستی این دو ملت شکاف عمیقی ایجاد گردد که این فاصلهها با نفوذ دشمن و مرور زمان به کینه و دشمنیهای عمیق مبدل میشود و درنهایت منجر به نابودی دو کشور اسلامی تسخیرناپذیر در منطقهخاور میانه خواهد گردید. اگر احساسات ملت افغانستان و ملت ایران خدشهدار شود و این دو ملت در تقابل با یکدیگر وارد جنگ شوند، به علت فرهنگ، تاریخ مشترک،شناخت کافی از نقاط ضعف و نقاط قوت یکدیگر و وابستگی این دو ملت به همدیگر، بهمرورزمان این دو ملت تضعیف و سپس توسط دشمن تسخیر و درنهایت عزت و آزادیشان نابود خواهند شد.
3. پیشنهادها
✓ ایران بایستی از ایجاد فاصله اعتقادی و عاطفی بین خود و متحدانش بخصوص شیعیان منطقه جلوگیری نماید؛ زیرا دولتها و قدرتها با تفکرات مختلفی میآیند و کمکم نابود میشوند، اما این ملتهاست که با تاریخ مشترک باقی میمانند. اگر بین دو ملت (افغانستان و ایران) روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی مطلوبی ایجاد گردد که بهتبع آن منافع ملی این دو ملت تأمین شود، آنگاه این دوستی و برادری در تاریخ ثبت و برای نسلهای آینده منتقل خواهد شد که این امر نیز یک نوع نقطه قوتبرای دو ملت است.
✓ ملت ایران و ملت افغانستان ضمن داشتن مرز مشترک، دارای اعتقادات و فرهنگمشترک، وابستگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میباشند که بادانش کافی از نقاط ضعف و قدرت یکدیگر، دوام و بقایشان طوری به یکدیگر گره خورده است که لازم و ملزوم همدیگرند. بنابراین، دولتمردان ایران بایستی از سلاح دیپلماسی با پشتوانهاستخباراتی، اقتصادی و نظامی استفاده نمایند تا در آینده افغانستان یک نظام همهشمولی که مبنا آن تأمین منافع ملی و حفظ روابط مطلوب منطقهی باشد، ایجاد گردد.
I will right away clutch your rss feed as I can not find your e-mail subscription hyperlink or newsletter service.
Do you’ve any? Kindly permit me recognize so that I could subscribe.
Thanks.
تشکر دوست عزیز !
در قسمت پایین وب سایت ایمیل و شماره تماس ما درج است و شما میتوانند از آن طریق به ما به تماس باشید .
با احترام
Ahaa, its pleasant dialogue concerning this piece of writing here at this webpage,
I have read all that, so now me also commenting at this place.