بررسی فرهنگ سیاسی متزلزل جامعه افغانستان

7 آوریل 2024

“در کنفرانس سالگرد شهید عبدالعلی مزاری”

پروفیسور دکتر محمد نظیف “شهرانی”

سلام به همه دوستان حاضر در این برنامه، تشکر از انجمن فرهنگی و همبستگی هزاره‌های افغانستان که بنده را برای حضور و سخنرانی در این برنامه دعوت نموده‌اند. قبل از همه اتحاف دعا برای همه شهدای راه آزادی در کشور عزیزمان افغانستان و هم تسلیت عرض می‌کنم به همه دوستداران استاد مزاری شهید. 

در جوامع ما عموماً دو نوع شرایط و اوضاع برای برگزاری و یادبودها داریم. برای تجلیل از کسانی که قصه ساز هستند و یا کسانی که قصه‌گو. ما امروز درواقعیت قصه‌گویی می‌کنیم در رابطه به شخصی که در تاریخ ما قصه ساز بوده است و آن‌هم استاد مزاری است که هرسال از این روز تجلیل صورت می‌گیرد. 

با تأسف قصه‌های ما بیشتر به ارتباط وقایعی است که خیلی دلخراش و غمناک است. ما معمولاً در تاریخ معاصر افغانستان آنچه را که تجلیل می‌کنیم، محافل شهدا است. کسانی دیگر یکه اگر گاه‌گاهی روی آن‌ها صحبت شود، قصه خائنین و وطن‌فروشان است. تنها وقتی‌که ما اگر نامی از قهرمانی در تاریخ معاصر افغانستان می‌بریم که قصه ساز بوده باشد او هم شهید بوده است. مامتأسفانه قصه‌ای کسی که سازنده بوده باشد و وجه مثبتی برای جامعه ما داشته باشد؛ در تاریخ معاصر بسیار کم داریم. 

من امروز می‌خواهم کوتاه روی مسائلی صحبت کنم که در فرهنگ سیاسی ما چالشزا بوده است وعامل بحران کنونی در کشور. به همین لحاظ می‌خواستم یکی از تئوری‌های که در 2012 توسط دونویسنده بسیار مهمی که در دانشگاه MIT در آمریکا درس می‌دهند و اساتید تاریخ اقتصاد هستند بنام‌های درین اجیم اوغلو و جیمز رابینسون؛ در کتابی تحت عنوان چرا ملت‌ها ناکام می‌مانند؟ را کوتاه به بحث بگیرم. تئوری این‌ها این است که علت ثروت و فقر در کشورها و آرامش و بهبود مربوط به‌اندازه منابع طبیعی که در آن کشور وجود دارد نیست، بلکه تعیین‌کننده سرنوشت کشورها نظام‌ های سیاسی آن‌ها است. نظام‌های سیاسی است که باعث تولید ثروت و یا فقرمی شود و هم باعث بدبختی بی‌حدوحصر می‌شود که با تأسف کشور ما با آن روبرو بوده است. چیزی را که ما امروز در افغانستان مشاهده می‌کنیم فقر، بیکاری و غربت است ؛ بدبختی است؛ آزار است؛ عداوت است و برادرکشی است. پس باید بگویم که این تئوری ازنظر من جان دار است. عامل این بدبختی‌ها و نابکاری‌ها نظام‌های سیاسی است که در افغانستان جود داشته و باعث این بدبختی شده است. 

در کتابشان اجیم اوغلو رابینسون مثال‌های این‌که در تاریخ در کجا این تئوری عملانشان داده‌شدهاست با اشاره به دو کشور بررسی کرده‌اند. یکی کشور انگلستان است که در جزیره‌ای قرار دارد که جز یک مقدار زغال‌سنگ منابع دیگری ندارد. اما توانست از ثروتمند‌ترین و قدرتمندترین کشورهایجهان در طول چندین صدسال  باشد. 

اما مصر کشور دیگری که صاحب منابع طبیعی فوق‌العاده زیاد است و در یک‌زمان فراعنه تمدن بزرگی را در این کشور به وجود آوردند. ولی امروز یکی از کشورهای غریب و ناچار است. و دلیل آن نیز نظام حکومت‌داری است. که البته در زمان فراعنه مصر حکومت بسیار مستحکمی داشت و توانستند به تمدن بزرگ دست یابند. بعدازآن تا 2000 سال تحت تأثیر قدرت‌ها بیرونی قرار گرفتند و نظامی که امروز در مصر می‌بینیم نظام بسیار پوشالی و نابکار است که اکثریت مردم خود را دچار فقر کرده است.

من می‌خواستم که علت اساسی شرایط امروزی افغانستان که البته بسیار بدتر از مصر و جاهای دیگر است صحبت نمایم. می‌خواستم اول راجع به فرهنگ سیاسی معمول در منطقه‌مان که قبل ازورود استعمار داشتیم روی آن صحبت کنیم. به خاطر اینکه فرهنگ‌های سیاسی کنونی ما متأثر از آن فرهنگ سیاسی پیشین وهم بعدازآن بوده و است. اولین چیزی را که ما باید به خاطر داشته باشیم کلمه دولت است. دولت در زبان ما و شما ثروت معنا می‌دهد. یعنی دولت، ثروت و قدرت سه چیزی را که ما در زبان خودداریم تقریباً مترادف هم استفاده می‌شوند. یعنی کسی که قدرت داشته باشد، دولت‌مدار می‌شود و ثروت به دست می‌آورد. و این بسیار جالب است که در زبان انگلیسی ما همچنین معادلاتی را نداریم. انگلستان در سال1668  یک تغییر تاریخی را بنام «انقلاب باشکوه»در نظام اقتصاد سیاسی تجربه کرد که عامل اساسی قدرتمند کشورشان شد. و آن تحول این بود که دولت (خاندان شاهی) که تجارت بین‌المللی را در انحصار خود داشت، پارلمان آن زمان برتانیه حق دولت را در تجارت بین‌المللی صلب کرد و تجارت به‌صورت کل و تجارت بین‌المللی فقط به کمپانی‌هایشخصی شهروندان و یا مردم داده شد. یعنی نقش دولت در حذف شد. اما وظیفه دولت مهیا ساختن، بهبود بخشیدن شرایط برای تجارت آزاد توسط شرکت‌های شخصی و حمایت از آن‌ها شد تا مردم یا شهروندان ثروت را تولید کنند نه دولت. در بدل شهروندان ثروتمند و شرکت‌های تجارتی و صنعتی موظف شدند با پرداخت مالیه دولت را تقویت کنند و دولت از فعالیت‌های اقتصادی مردم حمایت و حفاظت کند. تهداب یک نظام سیاسی و اقتصادی موفق که امپراتوری برتانیه کبیر استعماری به میان آورد.

برخلاف در جوامع شرقی ما و شما متأسفانه همیشه امپراتوری‌ها  و یا دولت‌ها (خاندان‌های سلطنتی) مصروف جمع‌آوری و تولید ثروت بودند و ثروتشان هم عموماً ثروت استخراجی بوده نه تولیدی. در فرهنگ سیاسی قبل از استعمار در جامعه ما و شما به شمول افغانستان ثروت از چندین راه به وجود می‌آمد. یکی جنگ بود که در جنگ البته دست به غارت می‌زدند و همچنان گرفتن غنیمت؛ جزیه، خراج و باج، چیزهایی که امروز طالبان هم از آن استفاده می‌کنند. یعنی اقتصاد سیاسی کاملاً استخراجی بود و آن‌هم از منابعی که یا از طریق جنگ تمویل می‌شد و یا از طریق جزیه و باجگرفتن. تجارت در کنترل دولت و مالیه هم ناچیز و یا هم حتی نبود. کسانی که در اطراف قدرت را در دست داشتند آن‌ها به حکومت مرکزی باج و خراج می‌پرداختند. از این لحاظ اقتصاد سیاسی ما درگذشته‌ها کاملاً تولیدکننده فقر در جامعه بود تا تولید ثروت در جامعه. فرایند آن برای مردم بمیان آوردن مشکلات برای جامعه بود و نه سهولت و ثروت. 

تنها اقتصاد تولیدی در جوامع مسلمانان قبل از استعمار، ساختن بندها و انهار بود که از آن طریق مردم را تحت کنترل خود می‌گرفتند و مردم را مجبور به کارهای زراعتی می‌ساختند و تولیدات آن‌هانیز توسط دولت غصب می‌شد. کتاب مهمی هم از کارل ویت فوگل که در سال 1957 نوشته‌شدهاست به نام Oriental Despotism یا حکومت‌های استبدادی شرقی، کتاب جالبی است که در رابطه این نوع تولید ثروت که در مصر، چین و شرق میانه رایج بود بحث می‌کند. در این نوع نظام‌های استبدادی رابطه دولت و مردم ارباب‌رعیتی بود و اقتدار و یا قدرت مشروع لا درک.

تحولی بزرگی که در فرهنگ سیاسی و اقتصادی ما در افغانستان معاصر به میان آمد، هم‌زمان با آمدن استعمار شروع شد. و آنچه تازگی داشت این بود که وقتی‌که جنگ اول افغان و انگلیس با هند برتانوی شروع شد از همان زمان تمویل قدرتمندان حکومتی در افغانستان توسط استعمار شروع شد، به‌طور مثال در دوره دوست‌محمد خان و شاه شجاع. در زمان عبدالرحمن خان استحکام پیدا کرد و بعد آن منحیث اقتصاد سیاسی دولتی نهادینه شد. بدین معنا که وقتی‌که جنگ‌های خانوادگی برای قدرت به جنگ دوم افغان و انگلیس ختم شد، اساس فرهنگ نوین سیاسی افغانستان گذاشته شد و آن این بود که عبدالرحمن صد در صد توسط انگلیس‌ها تمویل گردید. سالانه تقریباً حدود دو و نیم میلیون روپیه هندی برایشان داده می‌شد و در کنار آن فوق‌العاده زیاد اسلحه و امکانات نیز داده شد. وظیفه زمامداران کابل این بود که مملکت را تحت کنترل بیاورند تا انگلیس بریتانوی و تزارها که باهم در تقابل بودند یک حکومت حائل به وجود آوردند و بین خود تماس مستقیم و تنش مسلحانه نداشته باشند. 

اقتصاد وابسته به استعمار، نظام سیاسی وابسته و آرامش نسبی وابسته یکی از اساسات تازه حکومت‌داری در افغانستان شد. و این امکانات چند چیز دیگری که ارکان فرهنگ سیاسی افغانستان بود استحکام بخشید. یکی از آن‌ها فردگرایی و خود بزرگ‌منشی حکام بود. فردگرایی به معنای تنها فرد نه بلکه فامیل، قبیله و قوم بود. قوم‌گرایی، مذهب گرایی و سیاسی ساختن هویت‌هایکی از اساسات مهم نظام سیاسی تازه شد. در کنار آن تفوق طلبی و انحصار قدرت توسطزمامداران که به قدرت آورده شده بودند. قدرت نامشروع، قدرت کرایی بود و قدرت وابستگی اجاره‌ایبود که هم فردگرایی و حکومت‌های خاندانی را نهادینه ساخت و هم قوم‌گرایی و تفوق طلبی قومی و انحصارطلبی را جزء فرهنگ سیاسی افغانستان ساخت. 

در کنار آن در زمان امان‌الله خان وقتی‌که اولین قانون اساسی افغانستان اعلام شد، دین اسلام و مذهب حنفی ملی و به ابزار سیاسی مبدل شد. و از دین استفاده بهینه برای قدرت توسطدکان‌داران دین صورت گرفت. استفاده از دین در زمان گذشته نیز وجود داشت بااین‌حال امان‌اللهخان دین را توسط قانون اساسی ملی ساخت. ملی ساختن دین یکی از بدترین تعاملات فرهنگ سیاسی جهان مسلمان در قرن بیستم بود. دینی که برای جهانیان و تمام انسان‌ها بود، هر کشوری در قانون اساسی خود در ماده یک تا پنج دین اسلام را ملی اعلان کردند. ملی ساختن دین و مذهب باعث می‌شود تا از دین به‌عنوان یک ابزار استفاده شود که امروز نتیجه آنرا در نظام طالبان می‌نگریم. 

کار دیگری که صورت گرفت، چون از دین استفاده ابزاری درگذشته در برابر خارجی‌ها و یا کفارصورت گرفته بود، حالا در برابر دشمنان و قدرتمندان داخلی هم استفاده شد. کاری که امیرعبدالرحمن در مناطق مرکزی افغانستان کرد درواقع با ابزار دینی انجام داد. درواقع ارزش‌هایقرآنی کنار گذاشته شد و از دین برای  استعمار دیگران استفاده شد. دین در این زمان دیگر رهنمود حیات نبود. دین فقط یک وسیله و ابزار به دست حکومت بود که مردم را استعمار و استثمارکنند. دکتر علی شریعتی  به‌درستی از این نوع دین به نام دین استحماری و یا خر سازی هم نام می‌برد. درواقع استحمارگری دینی نیز جزئی از فرهنگ سیاسی افغانستان شد و با فرایند امروز حکومت طالبانی. 

اقتصاد افغانستان هنوز هم تولیدی نیست بیشتر استخراجی است، خصوصاً اقتصاد سیاسی حکومت و دولت که نه‌تنها از بیرون تمویل می‌شود بلکه بر علاوه جمع‌آوری مالیات، غیرمستقیم از رشوه و ضبط اموال مردم نیز استفاده می‌شود. ما در افغانستان ازلحاظ تاریخی یک اقتصاد سیاسی کاملاً استخراجی داشتیم و هنوز هم داریم و هیچ‌گاه نتوانستیم اقتصاد تولیدی داشته باشیم. اگر دولت هم در این زمینه کوشش کرده باشد از طریق شرکت‌های دولتی این کار را کرده، که درواقع شرکت‌های دولتی هم یکی از ابزارهای استخراج ثروت از مردم و کشور بود تا اینکه تولید ثروت برای مردم و جامعه باشد. به همین لحاظ امروز ما با نظام قشری طالبانی در یک بلای فوق‌العاده بزرگ فقر گرفتار هستیم. 

درگذشته و هم حال حکومت‌ها کرایی و حکومت‌های اجاره‌ای بودند و تقریباً همه حکومت‌هایافغانستان اتکا به منابع خارجی داشتند و هنوز هم دارند. در سال‌های 1960 یعنی قبل از شروع جنگ‌ها حدود  هفتاد درصد بودجه عادی افغانستان از کمک‌های بیرونی تمویل می‌شد. که بعدتر در دهه‌ای ۱۹۸۰ روس‌ها حکومت کمونیستی را کلاً تمویل می‌کردند و گروه‌های مجاهدین هم توسط یک تعداد از کشورهای خارجی تمویل می‌شدند. همین دلیل بود که جهادی که برای رضای خدا و آزادی افغانستان آغازشده بود در زمان جنگ سرد براثر همین وابستگی‌ها به بیراهه کشانیده شد. 

می‌بینیم که در تمام تاریخ افغانستان وابستگی‌های سیاسی، وابستگی‌های اقتصادی  به بیرون،عامل این شده است که مردم ما همیشه رعیت و تبعه بوده باشند. ما در افغانستان کلمه شهروند را به‌اشتباه به کار می‌بریم. ما در افغانستان هیچ‌گاه شهروند نداشتیم و هنوز هم ما شهروند نیستیم بلکه تبعه و رعیت هستیم. این رابطه حکومت با مردم محصول همان اقتصادی سیاسی و فرهنگ سیاسی وابسته به خارج که فردگرا و انحصارطلب است، می‌باشد. از این فرهنگ سیاسی نیز برای دوام این وضعیت همواره استفاده‌شده و ما را به اینجا کشانده که ما به بلای یک ساختار سیاسی متمرکز تک قومی گیر بمانیم که درواقع توسط انگلیس‌ها به‌جا گذاشته‌شده است. 

این حکومت‌های متمرکز نامشروع هستند که حق تعیین همه مأمورین دولت را به دست داشتند و هنوز هم دارند. همیشه در تقرر از تعصب و تفوق طلبی استفاده می‌کنند. به همین دلیل است که تفاوت‌های قومی بی‌حد سیاسی شده و باعث به میان آوردن تشنج در جامعه و عامل بدبختی‌هایامروزی شده است که بدترین شکل آنرا امروز در نظام طالبانی می‌بینیم. طالبان خود را قوه فاتح می‌بینند و افغانستان را مال غنیمت خود می‌دانند که این‌گونه تفکر فوق‌العاده تخریب‌کننده و غیرانسانی و غیر اسلامی است. 

بسیار کوتاه باید گفت چه باید کرد: 

بلی راه بیرون رفت وجود دارد، و آن اینکه باید فرهنگ سیاسی ما تغییر کند. این کار ساده نیست زمان نیاز دارد و عمل، که ما بتوانیم این را تغییر بیاریم و بتوانیم جامعه را از این بلا نجات دهیم.اول اینکه ما فرهنگ فردگرایی و خود بزرگ‌منشی و قوم محوری را باید به ارزش محوری تبدیل نماییم. به‌جای اینکه احزاب فردی و یا قومی داشته باشیم باید احزاب فکری برنامه محور داشته باشیم. باید فکر محور، ارزش و برنامه محور شویم. به‌جای اینکه به دور افراد جمع‌شویم باید به حمایت از فکر جمع گردیم. دوم آن چیزی را که ما باید از بین ببریم رابطه رعیت بودن و تبعه بودن است. باید خود را به شهروند تبدیل کنیم. شهروندی وقتی به دست می‌آید که ما حق اداره محلات خود را به خود مردم بسپاریم. دردهات، محلات، شاروالی‌ها، ولسوالی‌ها، و ولایات و در سطح حکومت مرکزی و یا ملی مردم باید در تصمیم‌گیری‌های سیاسی سهیم باشند. 

این به این معنا نیست که فدرالیسم قومی را در افغانستان به وجود بیاوریم. فدارلیسم قومی هیچ‌گاهی نمی‌تواند مشکل افغانستان را حل نماید. سیاست قومی هیچ‌گاه به مفاد ما نیست. حق شهروندی به معنای این است که حق مشارکت سیاسی به همه مردم افغانستان بدون در نظر داشت قوم، مذهب و زبان برای آن‌ها مساویانه به اساس قانون داده شود. 

اما حق نگهداری تفاوت‌های فرهنگی‌مان را همه اقوام و گروه‌ها باید داشته باشیم. باید تفاوت‌هایفرهنگی را نگه‌داریم ولی همیشه بر تساوی حقوق سیاسی و حقوق شهروندی تأکید کنیم، و آن زمانی ممکن است که اداره محلات به دست خود مردم سپرده شود. پست‌های سیاسی (مانند ارباب ده، ولسوال، والی و نمایندگان و یا وکلای شوراها در هم سطوح) باید انتخابی باشد و تمامی پست‌های مسلکی با معیارهای امروزی توسط کمیته‌ها و کمسیون‌های ارگان‌های مربوط به وزارتخانه‌های سکتوری در مرکز و اطراف استخدام شوند و نه مقرر، و آن‌هم توسط دفاتر خودمحلات. 

من روی شکل حکومت‌داری حرفی ندارم. شکل و ساختار حکومت در مملکت به هر شکلی می‌تواندباشد ولی اصول و روش و اساسات حکومت‌داری تعین کننده است. وظیفه حکومت بمیان آوردنشرایط حمایت و حفاظت از شهروندان برای تولید ثروت در جامعه به‌طور عادلانه باید باشد یعنیمردم باید ثروت را تولید کنند،حق،عدالت برابری ایجاد شود، و اصول حکومت‌داری است که باید به آن توجه شود. انگلستان، سویدن و دانمارک، اسپانیا … که همه حکومت‌های شاهی هستند اما مردم در محلات مسئولین محلی خود را خود انتخاب می‌کنند و نظام اداری‌شان غیرمتمرکز است واین کشورهای شاهی بسیار مدرن هستند. پس ما باید روی اصول اداره و اصول اقتصاد سیاسی  صحبت نماییم نه‌تنها شکل حکومت‌ها. 

چیزی که بسیار مهم است داشتن یک برنامه با اساس ارزش‌های معقول انسانی و اسلامی است. باهم روی یک مفکوره سیاسی که بتواند کشور ما را از این حالت بیرون آورد، باید کار نماییم. یعنی به طرفداری و حمایت از برنامه‌ها جمع‌شویم نه افراد. البته افراد نقش دارند اما باید افراد نیز بر اساس ارزش‌ها و فکر عمل کنند. 

ما در افغانستان نیروی جوان زیاد داریم. کدر داریم اما این کدرها هنوز به حمایت از یک مفکوره باارزش‌های سالم ملی منسجم نشده‌اند که خود را شکل بدهند و تحولی بنیادی را به‌سوی یک فرهنگی سیاسی کارا سوق دهند و هدفمندانه جامعه را به‌طرف بهبود تغییر بدهد. 

ما با بیجا کردن طالبان و عوض طالب دیگران را به‌جای آن‌ها آوردن نمی‌توانیم تحول جدی بیاوریم لذا برای خلاصی از بحران، نیاز است تا ما فرهنگ سیاسی خود را تغییر دهیم. تغییر فرهنگ سیاسی مسیر طولانی است و به نظر من شهید مزاری و سایر شهدای ما و قهرمان‌های ما در چهل سال گذشته، آرزو و هدفشان آمدن تحول بنیادی در جامعه بوده است.

ما باید بگوییم که اگر آرزوی آن‌ها آوردن یک جامعه سالم، ثروتمند، عادل و آرام بوده باشد، روش رسیدن به عدالت این است که از فردگرایی بیرون شده و فکرگرا و ارزش‌گرا باشیم. و همچنان انحصارطلبی‌ها نیز باید کنار گذاشته شود و ما دیگر تبعه نه بلکه شهروند باشیم. این وقتی ممکن است که نظام سیاسی از حالت متمرکز به حالت غیرمتمرکز تبدیل شود. آنگاه می‌توانیم همه اقوام افغانستان تحت یک نظام قانونمند شهروند محور در کنار هم زندگی نموده و از ثروت‌های طبیعی جامعه خود به نفع مردم استفاده نماییم. بجای اینکه طالبان آنرا توسط افراد استفاده جوی قشریخودشان استخراج کرده و به حراج بگذارند و خودشان منفعت ببرند بدون اینکه به جامعه ما فایده‌ای برساند. 

یک‌بار دیگر از همه شما خوبان تشکری می‌کنم. امیدوارم مباحث مطرح‌شده بتواند دریچه‌ای برای جمع شدن در کنار یک فکر واحد، سرنوشت‌ساز و کارآمد را برای مردم عزیزمان فراهم آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.