
نویسنده: داکتر سید «لقمان»
افغانستان همه فرصتهای که استوار به گفتمان ملی باشد از دست داده وهیچ نشستی بشمول نشست دوم دوحه زخم تاریخی ۱۵ اگست ۲۰۲۱ را که به هویت،تمدن،تاریخ،دستاوردها وزندگی مردم وارد ساخته است التیام نمی بخشد ودر مورد فرصت قاعده مشهوراست:(الوقت کالسیف اذالم تقطعه یقطعک) وقت مانندشمشیر است که با آن قطع کنیم اگر نکردیم ما را قطع میکند. این قاعده بیانگر همان فرصت ۲۰ ساله ای است که مقامات جمهوری آن را ضایع ساخت.فرصتها بعد از توافقنامه دوحه اولی وخروج امریکا همه به نفع و اهداف پاکستان محول گردیداست گرچه برخی از کارشناسان قدرتهای نوظهور آسیایی مانند چین،ایران و رقیب سرخت امریکا روسیه را در این بازی برنده میدانند ولی توجه به به دلایل وقرائن موجه که تا همین اکنونثابت می سازد اینست که بازنده بنیادی متعدد الاطراف افغانستان و برنده بنیادی متعدد الاطراف پاکستان است و این قدرتهاامریکا را از افغانستان خارج کردند و به خاطر نجات افغانستان از چنگال تروریزم فکر نمیکنند وفعلا بشکل حاشیوی میخواهند از پدیده طالبانیزم مصئون و بنحوی درحالت دفاع مقدماتی قرار دارند.
تفاوتها و نگرشها کشورهای ذیدخل در رابطه به نشست دوحه دوم که هریکی از این کشورها اجندای خود را دنبال خواهند نمود یکباردیگر به نفع طالب و به ویژه پاکستان میچرخد زیرا اگر موضوع را از زیر ذره بین برنامه های استخباراتی بیرون نویس کرده تحلیل نمایم به این نتیجه میرسیم که هرعلل را معلول است وهر تدبیر را پیامد و عواقب بنا بازتاب نشست دومی دوحه قبل از قبل واضح و روشن است بشرطیکه در محاسبات مان دقت بخرچ داده از واقعیتهای فرارنکنیم.یکی از را های فرار از واقعیت اینست که همه مسوولیتها را بدوش امریکا واگذارکنیمدرحالیکه ریس جمهور بایدن بطورآشکارا گفته بود که امریکا مسوولیت ملت سازی را در افغانستان بدوش ندارد و این وظیفه داخلی افغانهاست. این جمله آقای بایدن تعین کننده حقیقتهای است که تاهنوز مکتوم باقی مانده و از طرف دیگر اثبات برعلل اصلی شکست افغانستان است. این گره کور تاهنوز بازنشده و افغانستان تاهمین لحظه درملت سازی مشکل دارد و تازماینکه این معضله حل نگردد نشستها،کنفرانسها،ملاقاتها،ورکشاپها،سیمینارها بازدیدها هیچ سودی نخواهد داشت. آی ایس ای از همین نقطه گنگ و گره کور افغانستان را به ماتم سرا تبدیل نموده و پروسه قتل و تدمیر را هر دهه دوباره تجدید بی بخشد ولی این مرتبه به شکل تهدابی گروه(ضدزندگی) را به همه داشته های افغانستان حاکم نموده که غیر از تخریب،تدمیر،قتل،خشونت و بیرحمی هیچ دستاورد برای افغانستان نخواهد داشت ولی پاکستان را دراوج پیروزی رسانیده است . در نشست اولی دوحه حداقل اراده مردم باوصفیکه ضعیف بود ولی تمثیل می گردید که از هیچ بهتربود.آی ایس آی بشکل جادویی وترفندهای استخباراتی حکومت افغانستان را از نشست اولی دوحه از صحنه برداشته بود. اختلافات و تناقضات ۲۰ ساله رهبران حکومت دلایل برازنده برای ای ایس آی بود که به امریکا پیشکش نموده و دراین زمینه قرار اطلاعات موثق که وجود دارد ریکارد گفت وشنودهای مخفی برخی از مقامات متعصب جمهوری پیرامون بهتر وبرتر دانستن طالبان از حکومت فعلی عامل اصلی نادیده گرفتن حکومت در نشست اولی دوحه بشمارمیرود. درحقیقت پیامد گفتارها و سخنرانیهای که از طرف مقامات بلندرتبه دولتی پیرامون ترجیح دادن طالبان نسبت به جمهوری گاهگاهی صادر گردیده بود دلیل موجه ای برای اطمینان خاطر امریکایها بود تا دولت افغانستان را درنشست اولی دوحه به حاشیه بکشاند گویند:(خود کرده را نه درد است و نه دوا) و برخی از مقامات متعصب جمهوری منحله بخاطر ریشه کن سازی جریانات غیر پشتون در حاکمیت آنوقتسبب اصلی منزوی سازی حکومت بود. اینها آنقدر به قومگرایی غرق بودند که ماهیت اصلیاستخباراتی طالبان را منحیث نیروی حافظ منافع پاکستان و مخرب افغانستان فراموش کرده بودند.شایان ذکر است که گاهگاهی این موضوع در رسانه ها همچنان درز میکرد از قبیل توافقنامه امنیتی میان پاکستان و افغانستان و همچنان ایران و افغانستان تحت قیمومیت آقای اتمر (ریس جمهوراصلی در داخل حکومت غنی و کرزی).بیشتراز نصف اعضای پارلمان ومجلس سنا و کابینه اقای غنی و مشاورین ارشد ریاست جمهوری و شورای امنیت ملی به رهبری اقای اتمربا ۴۰۰ تن از اعضای آن که در داخل حکومت مستقلانه حکومت میکردند در موضوع تعامل با طالبان توافق قلبی وقالبی داشتند وسفرهای خاص وویژه ای آقای اتمر به پاکستان،ایران،عربستان سعودی و دیگر کشورها راحتما به خاطرات خود داریم.بحث و جدال تیم آقای غنی بخاطر حفظ قدرت خود ویارانش بود نه نشست مستقیم امریکا و طالبان و اینها منحیث یک فریکسون مشترک قوی وقابل توجه در قبال نشست دوحه با امریکا،آی ایس آی و طالبان توافق نظر داشتند.گفتار،کردار و پندار هردو ریس جمهور آقایون(کرزی و غنی) از تئوری الی عمل در مورد شفقت،مهربانی وسخاوتمندی که با طالبان داشتند مسجل است که در جایگاه خود رضایت تسلیمی حکومت به طالبان را ثابت می سازد .آی ایس آی همانند که داکترنجیب الله را از طریق حلقات قومی مورد اعتمادش طامع قدرت و فریب و بلاخره اعدام کرد به حلقاتخاص متعصب و قومگرای حکومت غنی که همزمان دوسیه های فساد و پاسپورت خارجی داشتند عمل مشابه را انجام داد. ای ایس ای به اینها وعده سپرده بود که طالبان دیگر طالبان قبلی نیست و اینها میخواهند با یک رویکرد جدید در تعامل و همفکری شما افغانستان را از شر جنگ سالاران و دیگر حلقات قدرت طلب غیرپشتون و پشتونهای که به وحدت ملی باورمند هستندنجات دهد و بشما هیچ ضرری متوجه نیست بلکه میدان را به شما صاف می سازد و شما بطورکامل افغانستان را تحت فرمان خواهید داشت و ماهم شما را درمقابل دیگر اقوام حمایت میکنیم. از طرف دیگر اختلافات و تناقضات رسمی که میان حکومت آقایون غنی وکرزی باامریکایها وجود داشت مایه نگرانی عمیق امریکا گردیده بود زیرا امریکا درسطح جهان درهیچ کشوربا رویکرد قومی روبرو نشده بود و ازبی برنامه گی حکومت مرکزی به سطوح آمده و همزمان مشاهده می کرد که بکسهای دالر از ایران هم به ریاست جمهوری منتقل می گردد و بلاخره گیچ شده بود که چه باید کرد.
امریکا یقین کامل داشت که رهبران طراز اول افغانستان تحت نام مصالح ومنافع علیای کشورهیچ برنامه ای نداشته بلکه همه تلاش شان بخاطر تحکیم هیژمونی نژادی وقومی است و تا جایکه در بعضی موارد پای امریکا را نیز در بعض قضایا دخیل ساختند ولی درنتیجه از حکومت افغانستان مایوس بود وهمزمان میدانست که حکومت افغانستان در کلیت از هم پاشیده است. از طرف دیگر در این وضعیت بی باوری و بی برنامه گی آقای اتمر ریس شورای امنیت ملی افغانستان باتیم ۴۰۰ نفری اش با خلیل زاد هماهنگ و همسو بخاطر سپردن نظام به طالبان بود وتوقع زمامداری ریاست جمهوری را نیز باخود حمل میکرد . آقای اتمر به سه موضوع خیالبافی داشت که گویا ریاست جمهوری افغانستان را بعد از تسلیمی قدرت به طالبان بوی واگذار میکنند:اول حمایت اقای خلیل زاد مبتنی برشخص امضاء کننده توافقنامهامنیتی میان افغانستان و امریکا، دوم وعده های فریبنده که آی ایس ای و حلقات ایرانی بوی داده بود. سوم تجمع وجلب توجه اکثریت قاطع رهبران و سیاسیون افغانستان درطول ماموریت ۲۰ ساله ای که آقای اتمر در دوران جمهوریت داشت. آقای اتمریگانه شخص خوش چانس بود که رهبری چندین وزارت کلیدی را به شمول ریاست شورای امنیت درطول تاریخ ۲۰سالهجمهوریت به عهده داشت. آقای اتمر به زرنگی گفتاری و نوشتاری که داشت غرض منافع شخصی اش بشکل مقطعی و انهم از طریق معاشات گزاف اکثریت مقامات دولتی را در چارچوب شورای امنیت طامع ساخته بود وهمچنان زمانیکه سمت وزارتهای انکشاف دهات،داخله،معارف و خارجه رابه عهده داشت به همراهانش معاشات گزاف و فوق العاده پرداخت میکرد . تیم اقای اتمر قوی ترین تیم در داخل نظام بود و تیم وی از فرزندان و وابستگان رهبران جناح چپ (خلقی ها و پرچمیها)، جناح راست (مجاهدین واخوانیها) و فرزندان وکلا،نخبگان مطرح سیاسی،تجاران ملی،والیان و رهبران مطرح قومی تشکیل یافته بود و در واقع حکومت مستقل محسوب میگردید. قوی ترین و بارزترین چهره های تصمیم گیرنده درصحنه سیاسی با آقای اتمر بود مانند آقای خلیل زاد ،اکلیل حکیمی وزیرمالیه،آقای احدی وزیرمالیه اسبق و رهبرحزب افغان ملت و ده شخص مطرح دیگر و درحقیقت آقای اتمر بازوی راست خلیل زاد (امریکا) بشمارمیرفت و ما با این بیان نتیجه گیری می کنیم که آقای اتمر با همراهانش در نشست دوحه بشکل حتمی حضور داشت ولی از دید رسانه ها فاصله گرفته بود واگر امریکا موفق می شد که دولت افغانستان را باطالبان و معکوس طالبان را به دولت غنی مدغم میکرد ریس جمهورموقتی آن شخص اتمر بود و در این قضیه هیچنوع شک و تردید وجود ندارد.
امریکایها بادرنظرداشت بی برنامه گی و سیاستهای آقایون کرزی و غنی بیشتر درتوهم وخیالبافی بازیهای استخباراتی پاکستان غرق شده بود و از طرف دیگر به جمهوری اطمینان نداشت بنا اهداف و رویاهای شان را در وجود طالبان جستجو میکردند ولی معادله معکوس شد و فعلا آقایون شجینگ پینگ،کابلوف و قمی مثلث ضد امریکایی طالبان را تحت محاصره داشته و از همه جنایات شان درحق مردم افغانستان چشم پوشی و همواره هرکسی به دنبال منافع خود از آب گل آلود افغانستان درحال ماهی گیری مصروف اند.
این مبحث مقداری گیج کننده و قابل مکث است زیرا حکم برظواهر اصل نتایج مطلوب را مخدوش و ما را سرگردان می سازد بنا بهتراست به علل و عوامل اصلی قضیه وفروعات آن توجه نمایم تا نتایج فی نفسه از لفافه بیرون کشیده شود.
نقش بازیگران فرعی نشست دومی دوحه از نظرسلسله مراتب،
اول،کشورچین: چینایها در این مقطع زمانی یعنی در لابلای نشست دوم دوحه حامی بزرگ وبی بدیل پاکستان درعقب صحنه قرار دارد و منحیث یک بازیگر مهم نقش بازی میکند ومهمترین جایگاه را فعلا بعد از پاکستان دارد. مشترکات استراتیژیک که در طویل المدت میان چین و پاکستان وجود دارد نهایت استخباراتی و مخفی و درحال حرکت و پیشروی است و بیشتر مشابهت به حرکت مرغ آبی به روی آب دارد که ظاهرا شنا ولیکن حرکات پاهای مرغ آبی در زیر اب مسیراصلی را تعین میکند. چین درشرایط کنونی چین قدیم نیست که فقط به فکر رسیدگی به مواد غذایی نفوس بیشتر از یک میلیارد وسه صد میلیونی خود باشد بلکه چین فعلا دومین قدرت اقتصادی و نظامی درسطح جهان بوده و اولین قدرت منطقوی اقتصادی و نظامی قاره آسیا و بنیان گذار سازمان همکاریهای جمعی معروف به (شانگهای) است. چین در تلاش عروج به نقش افرینی موضوعات تاثیرگذار جهانی قدم برمیدارد و از سیاست شتاب زدگی و سراسیمگی اجتناب می ورزد. برخی از کارشناسان فکرمیکنند که روابط تجارتی چین با طالبان دوجانبه و در مدار تقویت طالبان می چرخد که این گمانه زنی کاملا نادرست است چون اعتماد و تعامل با طالبان موازنه حضورجهانی چین را درعرصه های مهم بین المللی و منطقوی زیر سوال میبرد.چین بعد از سال ۲۰۲۱ کاملا به حمایت از برنامه های تعین شده ۴۰ ساله پاکستان در افغانستان نقش ایفا میکند و این درحالی است که دیگر افغانستان در مراحل آغازین یک تاریخ جدید قرار دارد و نقطه شگفت آور که چین را بیشترعلاقه مند به قضیه افغانستان نموده دوستی دیرینه و تاریخی باپاکستان است. چین فعلا در نقش آفرینی قضیه افغانستان خود را مستحقتر از روسیه و هندوستان میداند و چشم به مزایایی طبیعی و موقعیت جیواستراتژیک افغانستاندوخته است و همزمان پاکستان خبیر و ایجادگر گروه طالبان رانیز دریک وضعیت مناسب با خود دارد و از شکست ناتو و امریکا در افغانستان تجارب خوبی آموخت وفعلا چانس بوی یاری نموده که بدون رقیب در افغانستان درحرکت است.
چین از نظر سیاسی،استخباراتی و اقتصادی در مورد بهره برداری فرصت در افغانستان به این هم متوجه است که اگر در قضیه افغانستان بازی چندین جانبه را انجام ندهد ممکن است حریفان و رقیبان آن براوضاع تسلط پیداکند و اگر اینچنین باشد چه عواقب را در فرجام متحمل میگردد:
یک: دو الی سه هزار مسلمان ایغور و یا ترکستان شرقی میتواند امنیت چین را بخطر بزرگ مواجه سازد و فعلا این مرکزگاه از پاکستان به افغانستان انتقال پیداکرده و اگرچین درموضوع غفلت کند ممکن است مراکز آموزشی ان درقله ها و دره های کوهای همالیا مستقر و درمدت یکسال چین را به جهنم تبدیل کند. پاکستان یک کشور معامله گر است و اگر از مسیر تعامل به این قضیه بپردازد بدون شک که جاپان، امریکا،اروپا و کشورهای اسلامی پاکستان را حمایت میکند و درنتیجه تجارت و رشد اقتصادی سریع المرور چین را کاملا مختل می سازد. دو:چین همه امکانات پیشرفته تکنالوجی حفاری و خروج معادن افغانستان را دراختیار دارد وولی این امکانات در اختیار پاکستان نیست بنا معادن افغانستان میان پاکستان و چین قبل از قبل تقسیم گردیده است. طالبان مظاهرشکلی تعامل مشترک چین و پاکستان را در افغانستان بدوش دارد و بدون شک که آقای شهاب الدین دلاور وزیرمعادن طالبان ،سراج الدین حقانی،ملایعقوب و دیگر مقامات طراز اول طالبان در این تعامل موافقه دارند و به هریک اینها پول پرداخته میشود.
سه: چین بطور قطعی اطمینان دارد که اگر پاکستان را در این مسیرکمک نکند هندوستان دشمن مشترک چین و پاکستان بطورحتمی با سابقه عریض و طویل دوستی که با افغانستان دارد با تشریک مساعی ایران وارد تعامل مستقیم با طالبان میگردد. اگر به هندوستان فرصت داده شود دیگرچین در افغانستان هیچ جایگاهی نخواهد داشت.
چهار:نبود حکومت،قانون،سیستم، عدم رعایت قوانین بین المللی و کنوانسیونهای بین المللیدرافغانستان برای چین بیشتر فرصت داده است تا معادن افغانستان را با امکانات بزرگی تکنالوجی که در اختیار دارد مورد استفاده قرار دهد. قیمت و نرخ تعین شده بین المللی در بخش معادن و رویکرد اجرایی بهره برداری از آن مطابق به قوانین و کنوانسیونهای بین المللی چین را به یک تنگاه قرار میدهد و در آن حالت مجبور و مکلف است که قوانین وضع شده بین را در بخش نرخ معادن رعایت کند. بگونه مثال یک گرام لاجورد(Lopes Lazuli) بیست و پنج دالرامریکایی در بازار بین المللی نرخ گیری شده است وبه همین منوال مس،یورانیوم،آهن،لیتنیوم و دیگر اقسام معادن ولیکن من اطمینان دارم که چینهایها و پاکستانیها با نازل ترین قیمت آنرا از طالبان خریداری مینمایند. نقطه دیگر که چین را مشوق نموده نبود حکومت رسمی است زیرا نبود حکومت رسمی منجر میگردد به عدم تعهد و رعایت به اصول وپرنسپهای پذیرفته شده موافقتنامه،قرار داد و معاهده فیمابین طرفین. دراین حالت نهادهای بین المللی از قیمت مواد ،صلاحیت دار طرفین امضاء،تاریخ آغاز وختم و ماهیت موافقتنامه هیچنوع اطلاع در دست نداشته و آنها نمیدانند که پول آن به حساب بانکی کیها واریزمیگردد.اصل حقیقت اینست که معادن افغانستان فعلا توسط حلقه مافیایی آی ایس ای ،طالبان و چین مدیریت میگردد.
پنج: چین منحیث یک کشور قدرتمند در سازمان ملل متحد و دارنده حق ویتو تاهنوز طالبان را به رسمیت نه شناخته است پاسخ مختصر این است که چین فقط از امکانات و ذخایر افغانستان بهره برداری میکند وبه نظام طالبانی اطمینان ندارد.
شش:چین دروضعیت کنونی وضعیت زنان،فرار میلیونها شخص،گرسنگی و فقر مهلک ونیز مظالم وحشیانه ای طالبان را بخوبی مشاهده میکند ولی هیچ نوع کمک ملموس که مشکلات مردم را مرفوع سازد اقدام نمیکند. چین درزلزله هرات دولک دالر کمک نموده که نظر به موقف دومین قدرت اقتصادی جهان شرم آور است . چین این قدرت را داردتا میلیونها گرسنه و فقیر افغانستان را مساعدت نماید ولی برعکس مصروف و مشغول بهره برداری از معادن افغانستان است گویند:(بٌز در غم مردن و قصاب در غم چربی).
هفت-چین به سادگی میتواند که در یک تشریک مساعی با روسیه و ایران از مظالم و اخلاق زشت گروه طالبان در مقابل مردم جلوگیری و بالای پاکستان فشار وارد نماید.
دوم روسیه:روسها با تمام معنی و مفهوم میدانند که ده ها گروه تروریستی خارجی در صفحات شمال منحیث یک آله فشار و تهدیدبالقوه برضد کشورهای تحت نفوذحوزه امنیتی وی مانند:ازبکستان،ترکمانستان،تاجکستان،قیرغیزستان و قازقستان حضور دارد. این گروها درد سربزرگی را دریک فرصت مناسب به این کشورهاخلق خواهند نمود چون روسها درقسمتجنگهای که مبتنی بر انگیزه جهادی،تکفیری و دینی باشد ضربات سنگینی را متحمل شده و بدینمنوال به دفع و دور ساختن این مزاحمت فکرمیکند. روسها تجارب بزرگ را در جنگهای افغانستان،چیچن،داغستان،عراق و سوریه نظر به روایت دینی که کسب نموده دارد و از تبعات ان درهراس است چون کشورهای آسیایی میانه بستر خوبی برای جنگهای نیابتی در لفافه دین استخباراتی ساخته شده دست پاکستان وحلقات خارجی دارد . درنتیجه بی مورد نیست که روسها قالین سرخ را برای رهبران طالبان فرش و کابلوف نماینده روسیه در نقش سخنگوی طالبان در رسانه ها ظاهر می گردید. گروهای تکفیری و طالبان ثابت نموده است که بی اهمیت ترین عنصر نزد اینها حیات خود و حیات دیگران است و این فرایند بطورکلی خلاف روش و موازین آموزشی و عملی نظامهای مدرن عسکری و امنیتی در سطح جهان است.حاصل کم اهمیت اندیشی به حیات خود فاجعه ای است که هیچ کسی در مقابل همچوگروها نظرسنجی و پیش بینی درست کرده نمیتواند. شما تصور کنید که یک الی دوهزار شخص خودکٌش به آسیایی میانه سرازیر شود چه عواقب را در قبال خواهد داشت.
نقش ایران در نشست دوحه،
موقف ایران در مقایسه با چین و روسیه در برخورد با طالبان،نشست دوحه اولی و دوحه دومی و امریکایها کاملا متفاوت است و درآتیه خدمت بیان میگردد:
۱-طرح تئوری ایجاد گروه طالبان در دهه نود میلادی برمیگردد به نابودی رژیم حالی ویا حدل اقل تهدید بالقوه برضدمنافع ایران به ویژه ازطریق أفغانستان . أفغانستان مرکز توجه امریکا و سازمان های استخباراتی کشورهای ضد ایران را بعد از فروپاشی اتحادجماهیرشوری بخود جلب نموده و پاکستان منحیث یک بازوی سرنوشت ساز وبااعتماد برای منافع کشورهای غربیدرجنگ أفغانستان و شوروی خود را ثابت نمود.افغانستان باجغرافیایی صعب العبور جنگی و دیوارهای مستحکم کوهی وهمچنان از لحاظ مشترکات فرهنگی ونیز مرز مشترک ۱۲۰۰ کیلومتری که با ایران دارد بهترین سنگرمقاوم از طرف استخبارات کشورهای غربی و برخی از کشورهای عربی انتخاب گردید.پاکستان برای مرتبه دوم چک سفیدی را غرض سرازیرشدن کمکهای غرب با اهداف و برنامه جدید حاصل نمود و بعد از تلاشهای فراوان که قصد تسلط بر أفغانستان را از طریق آقای حکمتیار داشت و آن به ناکامی انجامیده بود یکباردیگر فرصت تجدید فشار برافغانستان را حاصل نمود. و این مرتبه بهترین فرصت را برای تحقق اهداف هیژمونی خود که طالبان را از نظرشکلی به دین و تطبیق شریعت پیوند داده بدست اورد. پاکستان درقسمت انگیزه دینی که باعث شکست روسها شد تجربه کامیاب را در کارنامه خود دارد و از کارت دین با امریکایها اینگونه تفهیم شده است که یگانه مسیر تعضعیف ویا نابودی ایران جنگهای مذهبی و دینی است و زمانیکه موضوع دین مطرح گردد بطور اتوماتیک پاکستان دردرجایگاه فکری وعملیاتی اول قرار می گیرد چون مدیریت جنگها با سوژه دینی فقط تخصص پاکستان در سطح جهان است .پاکستان ماموریت برنامه را بطور کامل بدوش گرفت ولی باحفظ اهداف مخفی که درقضیه داشت و مراکز آموزش طالبان را در پاکستان بیشتر گسترش داد و این در ذات خود منبع درآمد پولهای فراوان گردید که درنتیجه طالبان را منحیث یک نیروی نظامی شکل دادند. طالبان با یک رویکرد ضد تمدنی فارسی وضد شیعی وارد صحنه نظامی گردید و اولین شکار طالبان کشتار دسته جمعی دیپلوماتان ایران در مزار شریف بود و سپس قتلهای دسته جمعی شیعیان و دیگر اقلیتهای قومی در بسامناطق أفغانستان در کارنامه جنگی این گروه ثبت است. تخریب بٌت بامیان و دیگر آبدات تاریخی أفغانستان که رابطه به مدنیت تاریخی فارسها داشت نیز به این ادعا صحه می گذارد و این موضوع پیام مشخص به کشورهای غربی و عربی داشت. پاکستانیها شیعیان و فارسی زبانان و مدنیت فارسی را ا ز منظرتبلیغاتی در اطاقهای مخفی استخباراتی مطلقا مربوط و منوط به ایران قلمداد نموده تا بیشتر پول حاصل نمایند و همچنان بشکل پنهانی پلان یک جنگ طویل المدت میان اقوام و مذاهب أفغانستان را باخود حمل میکرد که در هرحالت به نفع پاکستان بود. اگر اقوام افغانستان درمقابل همدیگر تضعیف گردد و همچنان نفاقهای قومی و مذهبی بیشتر اوج گیرد بنا محصول ان تسلیمی أفغانستان به پاکستان بود و اگر أفغانستان یک سنگر جنگ برضد ایران میبود انهم به نفع پاکستان بود چون از یکطرف از کشورهای غربی و عربی کمک مالی دریافت میکرد و از طرف دیگر فرزندان وجغرافیایی أفغانستان نابود میگردید که بازهم در نتیجه أفغانستان قربانی ویگانه برنده پاکستان بود زیرا پاکستان این مرتبه با امریکا بازی میکرد و قصد جنگ مستقیم با ایران را نداشت زیرا تضعیف ایران به نفع پاکستان نیست بخاطریکه اگر ایران در این جنگ تضعیف می گردید درنتیجه امریکا منحیث یک قدرت بدون رقیب در أفغانستان حکمرفایی میکرد برنامه های تخریبی پاکستان را بلاخره بخاطرمنافع خود توقف وبه پاکستان هرگز اجازه نمیداد که أفغانستان را کاملا تحت تسلط خود داشته باشد. پاکستان از این موضوع اطلاع کامل داشت و متوجه عواقب آن بود بنا فریبکاریهای پاکستان از یکطرف و مقاوت جنگی شهید احمدشاه مسعود از طرف دیگر امریکا را در یک مرحله جدید قرار داد که درنتیجه مستقیما وارد صحنه شدند.روی این محلوظ تشنجات ایران و امریکا بادیگر کشورهای غربی بالاتر از چین و روسیه است زیرا چین و روسیه هیچگاهی تهدید برای اسرائیل نبوده بلکه رقابتهای اقتصادی،نظامی و استخباراتی میان منافع امریکا و این کشورها وجود داشته ولی تهدیدات که ایران به امریکا و منافع امریکا خلق نموده است بخش مجزای از ماجرا است.
۲-ایران قبل از انقلاب اسلامی پایگاه امریکا بود ولی به روی کارآمدن جمهوری اسلامی تحت قیادت علمای دینی بطورمستقیم دریک رویاروی باامریکا قرار گرفت وزمانیکه امریکا و قوتهای نظامی آن در أفغانستان حضور پیداکرد ایران از هرطریق ممکن در حالت دفاع قرار گرفت و بیشتر به روسیه،چین و پاکستان خود را مدغم ساخت. این چهارکشور با رویکرد مشترک برضد امریکا و حکومت أفغانستان با سبک جدید دربازیهای متعدد الوجوه پرداختند ولی پاکستان مبتنی برعادت که دارد سیاستهای چندین گانه را درقبال افغانستان بازی میکرد و از رقابتهای چین،امریکا،روسیه امریکا و ایران امریکا خوب بهره برداری کرد و أفغانستان را بعد از موافقتنامه دوحه بطور کامل مستعمره خود ساخت.
۳-ایران و طالبان باهمدیگر بازی موش و پشک دارند و ایران ازتبعات دشمنی با طالبان آگاه است بنا مجبور ومکلف است که با طالبان بازی نماید چون اصل کدورت و حسادت میان طالبان و ایران پابرجا است .احکام ضد شیعی که از طرف طالبان صادر میگردد و همزمان فارسی ستیزی را که ترویج می بخشند بخشی از همان بازی است. طالبان مدت ۲۵ سال است که برضد معتقدات شیعه مغز شویی گردیده و این موضوع مستقیما تحت قیمومیت استادان و معلمان پاکستانی شان که جزء لاینفک استخبارات پاکستان است اداره میگردد. طالبان بیشترین توجه به سرکوب شیعه دارد ولی بازیهای ایران وفریکسونهای جدید که بشکل موقت در میان طالبان شکل گرفته است موضوع شیعه کٌشی را مقداری کم رنگ ساخته است. در حقیقت منبع بزرگ پولی و نیز مصدر بزرگ اعتماد آی ایس آی با استخبارات غرب شیعه ستیزی است تاهرلحظه ایران را تحریک و مجبور به عقب نشینی از غرب ستیزی سازد. اگرمردم افغانستان و مجموع مسلمانان درسطح جهان برای یک لحظه فکر کنند که میان اهل تشیوع و اهل تسنن خدا نخوانسته نزاع و درگیری خلق گردد کیها سود وکیها برنده خواهد بود . تصورمن حکم میکند که حیات سیاسی جهان اسلام دیگر خاتمه پیدامیکند. طالبان در مقابل ایران منحیث یک تهدید درصدر جدول عملیاتی قرار دارد چناچه فوقا تذکر دادم فلسفه وجود طالبان نزد استخبارات غرب و برخی از کشورهای عربی نابودی رژیم ایران است و همه ما قتل دسته جمعی دختران اهل تشیوع مظلوم را درغرب کابل با انفجارات مهیب مراکزآموزشی آنها در خاطرات خود داریم. اگر گیریم که طالبان در آن مستقیما دست نداشته باشد ولی حامی و تهداب گذار این وضعیت طالبان است.
۴-ایران درشرایط کنونی از سه منظر با طالبان در تعامل قرار دارد
یک: غربی ها با وجود نظام ایران در منطقه مشکل دارند، و غربیها از هروسیله ممکن تلاش دارند تارژیم را سقوط دهند ویگانه منبع که به ایران مشکلات تاثیرگذار خلق کند طالبان است و علت اساسی نشست اول دوحه و تسلیمی جمهوریت بطورکامل نیز این ماموریت است که ای ایس ای دریافت درآمد بزرگ و امتیازات برجسته ای خیالپروری میکند ولی فعلا ایران از هرمسیر ممکن این تهدید را موقتا به فرست تبدیل نموده است.
دو: برخی از سران دولت منحله جمهوری أفغانستان که اکثر ا از طریق داشتن پاسپورت خارجیبه قدرت رسیده بودند، هنوزهم بر اذهان عامه دشمنی باایران را القا میکنند ومیخواهند از فرصت استفاده ابزاری کرده خود را از طریق کشورهای غربی در نظام طالبان مطرح سازند ولیکن آمریت و ماموریت همچو تصامیم بدست آی ایس ای است نه طالبان بنا در آینده میان مدت دیده شود که چه حوادثی میان طالبان و ایران رٌخ میدهد چون ماشین وفابریکه این تئوری وابستگی به سرازیرشدن کمکها به پاکستان دارد نه اینکه طالبان چه میخواهد.
سه: بعضی از مسوولان دیپلوماسی ایران، در امور سیاست خارجی باطالبان از دَر مدارا و خوش خدمتی قدم برمیدارند و تاحد اعظمی کوشش دارند که به طالبان باج دهند ولی در عین وقت به دیدگاه و مطالبات مردم أفغانستان که فعلا چه وضعیت حکفرما است بی مسوولیتی از خود نشان میدهند و حتی در قضیه اخیر که در مورد قاری عیسی محمدی رٌخ داده است یک عالم از ابهامات وجود دارد. اشتباه بزرگی که ایران به آن عمیق توجه ندارد اینست که طالب یک نیروی جنگی برای تخریب ساخته شده است و دیگر هیچ لباس مانند دیپلوماسی،حقوقی،قانونی،همسایگی و ارزشهای اسلامی و بشری در مقابل اهداف شان درتن انها جور نمی آید. کمکهای ۸۰ میلیون دالری هفته وار و حمایتهای پیگیر غرب وملل متحد نیز به این آدرس مسیر طی میکند و طالبان صدها هزار شاگرد را فعلا در حالت مغزشویی جنگهای آینده زیر تربیه دارند و طالبان در طی دوسال آینده بیشتر از پنجصد هزار نیروی جنگی و انتحاری با خود داشته و اولین هدف شان ایران است مگر اینکه ایرانیها وامریکها در قضیه غزه باهم در یک داد وگرفت توافق نمایند.
نتیجه گیری:
نشست دوحه و دیگر نشستها به رهایی و نجات أفغانستان هیچنوع کمک نمیکند بلکه نفوذ طالبان را در سطح جهان گسترش میدهد. حلقات که در اروپا،امریکا،کانادا و دیگر کشورها تلاش دارند تا از طریق سازمان ملل متحد بالای طالبان فشار وارد نمایند تا به تعبیر اینها به یک حکومت مردم شمول تن دهد به نظربنده غیراز ضیاع وقت دیگرنتایج را در پی نخواهد داشت. ملل متحد و امریکا درطول ۲۰ سال با مزاج افغانها کاملا آشنایی و معرفت دارد و میدند که این حرکتها ۹۵ درصد قومی و حزبی است واگر قومی وحزبی هم نباشد فرمایشات وهمی وخیالی را در قطعنامه و اعلامیه های مینوسیند. اکثریت این جریانات درباب معرفت طالبان و برنامه های پاکستان تحت صفر قرار دارند واز زد و بندهای استخباراتی کشورهای همسایه و منطقه معلومات کافی در اختیار ندارند. اینها جلوگیری از آفت،شکنجه،درد،رنج،فقر،قتل،مظالم و دیگر وحشت گروه طالبان رادر ردیف دومی اهداف خود قرار داده و اکثریت توجه شان به نسخه کشی حکومت آینده تمرکز دارد. این بزرگترین خلای معلوماتی است که تاهنوز جریانات دخیلدرقضیه نجات افغانستان و بخصوص از ماموریت اصلی طالبان اطلاع دقیق ندارند و فکرمیکنند که طالبان خود مختار اند.
به تصور بنده اولین موضوع که برای نجات أفغانستان نهایت مهم میباشد بسیج نظامی در سرتاسر افغانستان تحت رهبری واحد است. این بسیج نظامی رهایی افغانستان از چنگال پاکستان بشمارمیرود زیرا طالبان بطورکامل تحت سیطره پاکستان قرار دارد ومدیران اصلی طالبان استادان مدارس دینی ومدیران اجرایی، سیاسی و نظامی شان ای ایس ای است.روسیه،ایران و چین در تبانی با پاکستان تلاش شبانروزی دارند تاطالبان را از سیطره امریکا خارج نمایند ولی درسیطره پاکستان بالای طالبان مشکلی ندارند چون نفوذ امریکا برطالبان اهداف بیرون مرزی دارد ولیکن اهداف پاکستان فقط تسلط برافغانستان است که از نظر ملحوظات امنیتی اداره افغانستان از طریق حکومت نیابتی پاکستان به نفع این کشورها هم است و اینها درقبال نجات افغانستان از ظلم وبربریت مسوولیت نداشته و نباید ما توقع داشته باشیم. پاکستان به این نقطه عمیقا متوجه است و چنانچه فوقا تذکر دادم چین فعلا درتبانی با پاکستان با طالبان در تعامل قرار داشته و کشورهای ایران و وروسیه نیز به عین وضعیت قرار دارد. در این وضعیت مسوولیت متوجه افغانها است که مدیریت پاکستان را قبول دارند یاخیر؟بهر حال خارج شدن از این وضعیت فعلی مسوولیت مطلق افغانهاست. قضیه طالب و تسلط برافغانستان برای پاکستان سرنوشت حیاتی دارد و اگر طالبان از قید پاکستان خارج گردد بطور فوری پشتونستان منحیث یک کشور مستقل آزادی خود را اعلام میدارد.پاکستان از نظرسیاسی پشتونها را در آن طرف دیورند سرکوب و در افغانستان پشتونها را در لباس طالبان طبق منافع خود شان در بستر دوهویت (اسلام و پشتونیت) بالای مردم افغانستان مسلط نمودهاند. جوانان و سایر افراد که از بازیهای استخباراتی بی اطلاع اند طالبان را ممثل اسلام و پشتونها میدانند چون ای ایس ای یک معجون ترکیبی را نهایت سنجیده بالای افغانستان مسلط ساخته که حتی اشخاص ورزیده نیز در تفکیک آن اشتباه میکنند. داکترفاروق اعظم طالبان را قبل از قدرت حتی به اصحاب کرام تشبیه میکرد ولی زمانیکه به اصل قضیه پی برد فعلا یکصدو هشتاد درجه تغییر فکر نموده و به همین منوال شاعرمعروف زبان پشتو عبدالباری جهانی. دوم افغانستان فعلا ضرورت مبرم به یک زعیم ورهبر ملی بااعتماد وعملگرا دارد که هرهفته عملکرد داخلی و خارجی طالبان را بدون وقفه وسانسور در محافل ملی و بین المللی مورد نقد وارزیابی قرار دهد وعلی الفور به توقف آن کمپاین وسیع را براه اندازد.سوم ادامه براه انداختن مظاهراتبدون وقفه درسطح جهان بشکل نوبتی و گفتمانهای بین الافغانی از یک آدرس و تریبون واحد. چهارم موضوع که از همه اولتر مهم وبرجسته است فراهم آوری قناعت ایالت متحده امریکا از قطع کمکها نقدی وحمایت سیاسی از طالبان و همزمان اطلاع رسانی از جنایات طالبان به جامعه بین المللی بدون سانسور.